هدف از زندگی؟



“You know, the ancient Egyptians had a beautiful belief about death. When their souls got to the entrance to heaven, the guards asked two questions. Their answers determined whether they were able to enter or not. ‘Have you found joy in your life?’ ‘Has your life brought joy to others?’” 


- Carter Chambers (Morgan Freeman) / The Bucket List

شروعی دوباره

سلام

از آخرین پستم بیشتر از یک سال می گذره. امروز هوس ایجاد یه وبلاگ کردم و با این فکر یاد اینجا افتادم. وقتی لاگین کردم و چشمم به تعداد پیامهای داخل صندوق پستی افتاد تعجب کردم!!! وقتی پیامها رو خوندم تعجبم تبدیل به خوشحالی شد. اکثر تشکرها هم به خاطر پست certificate error بود.ممنون بخاطر پیام های زیباتون. خیلی خوشحالم که ثبت کردن یه تجربه ی ساده تونسته اینقدر مفید باشه. و تو این فکرم که اگه همه ی ما در مورد همه چیز اینکارو بکنیم می شه با یک سرچ ساده خیلی از مشکلات رو حل کرد و از تجربیات هم استفاده کرد. روزی که من اون پست رو نوشتم فکر نمی کردم چند سال بعد هم کسانی بتونن ازش استفاده کنن. حقیقت اینه که راه حل یا تجربه ی شما برای یه مشکل حتی ساده ی کامپیوتری می تونه برای کسی دیگه خیلی مفید باشه . خصوصا اینکه امروزه تا مشکلی کامپیوتری پیش می آد همه نسخه ی تعویض ویندوز رو می پیچن!  

پیام ها بهم انرژی زیادی دادن ، حیفم اومد اینجا آپ نشه . سعی میکنم دوباره آپش کنم .اگه از هر صد پست من یکیش بتونه مشکل فقط یک نفر رو حل کنه اینجا دوباره ارزش راه اندازی داره.


بازگشت

چند مدتی نبودم و وبلاگ آپ نشد . درگیر کنکور ارشد بودم و بعد از کنکور هم درگیر کارهای عقب افتاده.

دو پست قبل نوشتم که بازدید کننده های وبلاگم بالای ده هزار شدند ، امروز که به وبلاگ سر زدم متوجه شدم آمار نزدیک بیست هزار شده. تعجب کردم  و البته خوشحال شدم که با اینکه آپ نکردم اما هنوز هم کسانی هستند به اینجا سر می زنند . قسمت نظرات وبلاگ رو از همون ابتدا غیر فعال کرده بودم چون نمی تونم بهشون برسم . اما امروز که وارد قسمت صندوق پستی شدم تعداد زیادی از خوانندگان وبلاگ پیام گذاشته بودند. برخی بخاطر بعضی پست ها که کمکشون کرده تشکر کرده بودند برخی از آپ نشدن وبلاگ گله کرده بودن و ....


هدف از این پست تشکر از همه ی دوستان و بازدیدکننده های وبلاگ هست .ممنون.

مرگ ...

دیروز شنیدم که یکی از دانشجوهای سابق ریاضی تصادف کرده و فوت شده . سال پیش فارغ التحصیل شده بود و تهران ارشد می خوند . این هفته شب شعری تو دانشگاه بود که برای شرکت در مراسم اینجا می اومده که تصادف کرده .

هنوزصداش با لهجه ی کردی اش خاطرم هست وقتی که شب شعر پارسال ، طنز تلخش رو در مورد وضیعت دانشگاه می خوند :

اکنون که بر بام چهارم

...

من هنوز فکر میکنم بینوایان آخرین کتاب سال است

...

من خود دیدم که قلب ایستاد ... ( منظورش سکته ی یکی از بچه های خوابگاه بود که بخاطر نبود آمبولانس فوت شد )

...

دوست مهندس من ، بیکار است . او احمق نیست . کار نیست ...

...

خدایش بیامرزد.



به یاد داشته باش...

http://www.stolaf.edu/courses/2004sem2/Art/260/Brit/Bamboo_and_Plum_Tree.jpg


به یاد داشته باش؛ من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته ‌خو یا شیطان صفت باشم، من می‌توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.  من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است، و تو هم به یاد داشته باش؛ من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام، تو را دیگرى باید برایت بسازد.  تو هم به یاد داشته باش؛ منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است، تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.  لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.  می توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و هم می توانى از من متنفر باشى بى هیچ دلیلى و من هم چرا که ما هر دو انسانیم.  این جهان مملو از انسان‌هاست، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.  تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم، قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.  دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند، حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند، دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم، چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتى رقیبى.  من قابل ستایشم، و تو هم. یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.  نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى، و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است.


-گاندی

منبع : اینترنت !


پ.ن از این متن خوشم اومد . همونیه که باید گفته می شد .

پ.ن عکس تزیینی می باشد . درختهای بامبو و نقاشی ژاپنی و ... حس آرومی داره . شاید برای اتاقم یکی از این نقاشی ها رو تابلو کردم.




کتاب را باید خرید آیا ؟!

"...شما آنگاه که مرا یافتید هنوز خود را نجسته بودید،  مومنان همه چنین اند . ازین رو ایمان چنین کم بهاست.

اکنون شما را می فرمایم که مرا گم کنید و خود را بیاید . و تنها آن گاه که همگان مرا انکار کردید ، نزد شما باز خواهم گشت.

اینان "خدا" نامیدند آن چه را که با ایشان در ستیز بود و مایه ی آزارش بود. و به راستی ، خدا پرستی شان چه پهلوانانه بود. اینان برای عشق ورزی به خدای خود راهی جز به صلیب کشیدن انسان نمی شناختند..."

بعد از مدتها بالاخره کتاب "چنین گفت زرتشت" رو خریدم . با اینکه قبلا از یکی از دوستام و کتابخونه امانت گرفته بودم و خونده بودمش . اما می خواستم که داشته باشم ش برای همین امروز خریدم .

با اینکه من کتاب زیادی ندارم و کتابهایی هم که خوندم اکثرشون امانتی بودند و یا پی دی اف ، اما معتقدم که کتاب های خوب رو باید داشت تا بعد از خوندشون بشه دوباره سراغشون رفت و ورقی زد.

پ.ن یک یه مجموعه کوچیکی از شعرهای رضا براهنی دیدم ، خواستم بگیرمش چون از شعرهای براهنی لذت می برم اما هفت تومن بود . گفتم بیخیال پی دی افش رو دانلود می کنم!

پ.ن دو   چند تا از داستانهای کامو و سارتر رو هم خواستم بگیرم ، دیدم باز گرونه گفتم بیخیال پی دی افش رو دانلود میکنم !

پ.ن سه   چند تا کتاب خوب دیگه هم دیدم که هوس کردم بگیرمشون اما همه بالای ده تومن بود باز گفتم بیخیال پی دی افش رو دانلود میکنم !

پ.ن چهار  چیزی نمونده بود که همین کتاب "چنین گفت زرتشت" رو که برداشته بودم ببرم بذارم سر جاش و بگم که بیخیال پی دی افش رو دانلود می کنم اما یادم اومد که پی دی افش رو دارم و واسه همین بی خیال شدم و گرفتمش !

پ.ن پنج  می دونم اگه همه مث من فک کنن صنعت کتاب نابود می شه اما چیکار کنم حاضر نیستم بخاطر چیزی که مجانی می تونم داشته باشمش ، برم کلی پول بدم .

پ.ن شش  مهمترین (تاکید میکنم مهمترین ) دلیلی که کتابایی رو که می خواستم بگیرم ، نگرفتم این بود که کتابهایی که تو بازار هستن همه سانسور شدن و من به شدت از سانسور کتاب متنفرم .

پ.ن هفت  عکس پایینی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد می باشد . سطر آخر که نقطه چین گذاشتن سانسور شده می باشد !  یعنی کی با چند کلمه از یه شعر حالی به حالی می شه که این چند کلمه شعر مستوجب سانسور شده ؟! این فقط یه نمونه ی خیلی کوچیک از چندین نمونه ی اعصاب خردکنه .


عاشقم، عاشق ستارهء صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن

می مکم با وجود تشنهء خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام می گیرم
تا به خشم آورم خدای ترا!

 http://img37.imagefra.me/img/img37/2/2/4/shadli_m7/f_4ptm949m_1e09db4.jpg

روی خاک ایستاده ام تا ستاره ها ستایشم کنند.


امروز مدام این شعر توی ذهنم قدم می زنه . مدتهاست که شعر نمی خونم ......


هرگز آرزو نکرده ام یک ستاره در سراب آسمان شوم

 یا چو روح برگزیدگان همنشین خامش فرشتگان شوم

 هرگز از زمین جدا نبوده ام

 با ستاره اشنا نبوده ام

 روی خاک ایستاده ام با تنم

 که مثل ساقه ی گیاه باد و افتاب را می مکد

 که زندگی کند

بارور ز میل...بارور  ز درد

 از دریچه ام نگاه می کنم

 جز طنین یک ترانه نیستم ... جاودانه نیستم

 روی خاک ایستاده ام

  تا ستاره ها ستایشم کنند

  تا نسیمها نوازشم کنند