مرگ ...

دیروز شنیدم که یکی از دانشجوهای سابق ریاضی تصادف کرده و فوت شده . سال پیش فارغ التحصیل شده بود و تهران ارشد می خوند . این هفته شب شعری تو دانشگاه بود که برای شرکت در مراسم اینجا می اومده که تصادف کرده .

هنوزصداش با لهجه ی کردی اش خاطرم هست وقتی که شب شعر پارسال ، طنز تلخش رو در مورد وضیعت دانشگاه می خوند :

اکنون که بر بام چهارم

...

من هنوز فکر میکنم بینوایان آخرین کتاب سال است

...

من خود دیدم که قلب ایستاد ... ( منظورش سکته ی یکی از بچه های خوابگاه بود که بخاطر نبود آمبولانس فوت شد )

...

دوست مهندس من ، بیکار است . او احمق نیست . کار نیست ...

...

خدایش بیامرزد.



Bjork / Play Dead

http://www.jthreadgill.com/pinstripe/bigimages/bjork.jpg


Darling stop confusing me

with your wishful thinking
hopeful embraces
don't you understand?

I have to go through this,I belong to here
 where no one cares and no one loves
no light no air to live in
a place called hate, the city of fear

I play dead , it stops the hurting
I play dead and hurting stops

it's sometimes just like sleeping
curling up inside my private tortures
i nestle into pain
hug suffering , caress every ache


I play dead , it stops the hurting
I play dead , it stops the hurting
I play dead , it stops the hurting
I play dead , it stops the hurting

از آشفته‌کردنم دست بردار عزیزم
  با افکار خیالی ات
آغوش‌های پر امیدت
 متوجه نیستی؟ 
من دارم به درون این فرو می‌روم 
من به اینجا تعلق دارم
جایی که نه کسی دل نگران است و نه کسی عشق می‌ورزد
  نه نوری نه هوایی برای زیستن
 جایی به نام نفرت  شهر هراس
 ادای مرده را در می‌آورم  به آزار پایان می‌دهد
  ادای مرده را در می‌آورم  و آزار تمام می‌شود
 چیزیست شبیه خوابیدن
 پیچ می‌خورد درون عذاب‌های شخصی‌ام 
در درد آرام می‌گیرم
 تنگ در بغل می‌گیرم رنج  را  نوازش می‌کنم هر محنتی را

 ادای مرده را در می آورم،  به آزار پایان می‌دهد
ادای مرده را در می آورم،  به آزار پایان می‌دهد
ادای مرده را در می آورم،  به آزار پایان می‌دهد
ادای مرده را در می آورم،  به آزار پایان می‌دهد

دانلود

به یاد داشته باش...

http://www.stolaf.edu/courses/2004sem2/Art/260/Brit/Bamboo_and_Plum_Tree.jpg


به یاد داشته باش؛ من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته ‌خو یا شیطان صفت باشم، من می‌توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.  من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است، و تو هم به یاد داشته باش؛ من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام، تو را دیگرى باید برایت بسازد.  تو هم به یاد داشته باش؛ منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است، تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.  لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.  می توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و هم می توانى از من متنفر باشى بى هیچ دلیلى و من هم چرا که ما هر دو انسانیم.  این جهان مملو از انسان‌هاست، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.  تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم، قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.  دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند، حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند، دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم، چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتى رقیبى.  من قابل ستایشم، و تو هم. یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاورى که آنهایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.  نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى، و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است.


-گاندی

منبع : اینترنت !


پ.ن از این متن خوشم اومد . همونیه که باید گفته می شد .

پ.ن عکس تزیینی می باشد . درختهای بامبو و نقاشی ژاپنی و ... حس آرومی داره . شاید برای اتاقم یکی از این نقاشی ها رو تابلو کردم.