The Road

http://s1.picofile.com/file/6580116696/The_Road_1.jpg


جاده فیلمی ست درمورد پایان جهان . فیلم نشان نمی دهد که زمین چگونه نابود شده است تنها چیزی که می بینیم  درختان سوخته ، سرمای شدید ، آسمان تیره ،شهرهای خالی از سکنه است . تمامی موجودات دیگر مرده اند ، انسانهای زیادی مرده اند ،آنانی هم که جان سالم به در برده اند به شدت گرسنه هستند و تنها منبع غذایی آنان کنسروهای به جا مانده از تمدن و گوشت دیگران است . عده ای از گرسنگی مرده اند ، عده ای از گرسنگی خود را کشته اند و عده ای به آدمخواری روی آورده اند .

فیلم روایت پدر و پسری است که بعد از خودکشی مادرش به سمت جنوب می روند و اتفاقاتی برایشان در این سفر اتفاق می افتد. پسر کوچک که بعد از نابودی زمین به دنیا آمده ست و تمام این سالها را در خانه ی خود با پدر و مادرش از ترس آدمخواران مخفیانه زندگی کرده ست , هیچ تصویری از کره ی زمین ، تمدن انسانی و حتی رنگ ندارد . آنچه که او در مورد رنگ می داند تنها در قالب کتابهایی است که دیده  و شوق و اشتیاق او به دیدن دریای آبی نیز جدا از این مسئله نیست . صحنه ای که در فروشگاه ویرانه ای نوشابه ای پیدا میکنند و پسر با تعجب و شگفتی آن را می خورد و او هیچ تصوری از نوشابه ندارد تنگنای دنیای پسر را می فهمیم.خاطراتی که پدر از گذشته برای او تعریف میکند برایش مثل رویا می ماند . دنیای او پر است از گرسنگی و ترس . در فیلم می بینیم که پدر با او در مورد خودکشی صحبت میکند و به او یاد می دهد و از او می خواهد که هر وقت خواست خود را بکشد .

پدر سعی می کند از پسر مراقبت کند تا زنده بماند و در مقابل این پسر کوچک است که نا خواسته بارها به پدر یادآوری میکند که آدم ها دو دسته اند : خوب و بد . و هر اتفاقی که بیفتد توجیهی برای بد بودن نیست . در صحنه ای  به پدرش می گوید : می ترسم آدم خوبی نباشم و می پرسد آیا ما همیشه خوب می مونیم . و پدر با اینکه با اطمینان به او جواب می دهد که البته . اما خودش چندان مطمئن نیست . صحنه ای که  پیرمرد نابینایی را در جاده می بینند و به اصرار پسر کنسروی به او می دهند و باز به اصرار پسر کوچک از او می خواهند که با او غذا بخورد . صحنه ای که پدر خشمگین از مرد سیاهپوست می خواهد که لباسهایش را در بیاورد و با تهدید حتی کفشهایش را از او میگیرد و او را تنها و لخت در سرما ی جنگل رها میکند . این باز پسر کوچک است که با اشکهایش به ما یاد آور می شود که در میان این دنیای وحشت و خشونت  هر اتفاقی که بیفتد توجیهی برای بد بودن نیست حتی اگر دنیا به پایان رسیده باشد .

فیلم دو چیز را خاطر نشان می سازد .

یک. همیشه خوب بودن

دو.  لذت بردن از دنیایی که اکنون داریم . از زمین و آسمان و تمام آنچیزهایی که امروز بی اهمیت به نظر می رسند لذت ببریم شاید دیگر نتوانیم دوباره آنها را ببینیم .


پ.ن 1   فیلم مانند فیلمهای دیگری با این موضوع پیام اخلاقی صادر نمی کند و مجبورمان نمی کند که از آدمخواران فیلم متنفر شویم .


پ.ن 2   فیلم مانند فیلمهای دیگری با این موضوع سوپر قهرمان ندارد . آدمهای فیلم واقعی هستند.


پ.ن 3   فیلم ارزش دیدن دارد .




آلبوم آخ / محسن نامجو ( لینک دانلود +نیم نگاه)




آلبوم جدید محسن نامجو به نام آخ (OY) شش اکتبر 2009 منتشر شد. اگر امکان خرید از سایت آمازون رو دارد به اینجا برید و اگر نه می تونید از همینجا دانلود کنید.

Hammash همش

Shams شمس

Dela didi دلا دیدی

Qashqai قشقایی

Binazir بینظیر

Khan baji  خان باجی

Cielito Lindo

Gladiators گلادیاتورها


آلبوم هشت آهنگ داره :

1- Hammash همش : نامجو بعد از رفتن از ایران ، این آهنگ رو اجرا و منتشر کرده بود . آهنگی که تو این آلبوم هست با همخوانی گلشیفته فراهانی اجرا شده ودر پایان قسمتهایی از آهنگ فیلم کیل بیل رو داره که البته نامجو با کمی تفاوت در شعر خونده.

شعر اصلی هست :

I was five and he was six
We rode on horses made of sticks
He wore black and I wore white
He would always win the fight

Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down

و نامجو خونده :
they shot us down
Bang bang, we hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, all they shot us down
we always win the fight
Bang bang


2-Shams شمس : شمس همان آهنگی ست که 5 سال پیش زمانی که نامجو ایران بود خوند و منتشر شد .در این آهنگ نامجو قسمتهایی از سوره شمس رو خونده . یک سال پیش ، بعد از رفتن نامجو به اتریش یک قاری قران از نامجو به خاطر این کارش شکایت کرد. و نامجو طی نامه ای از مسلمانان ایران و مادرش معذرت خواهی کرد و گفت که این اثر فقط یک تجربه شخصی بوده که هر هنرمندی ممکنه در خلوت خود داشته باشه و در انتشار این اثر هیچ نقشی نداشته .چند ماه پیش نامجو در یک دادگاه غیابی به علت خواندن این قطعه  به 5 سال حبس تعزیری محکوم شد.
بعد از این اتفاق نامجو اعلام کرد که از معذرت خواهی خود پشیمانه و این قطعه رو با ارکستر اجرا و ضبط خواهد کرد و آن را به شاکی خود تقدیم میکنه ! این آهنگ مشکل شرعی دارد.

3- ِDela didi دلا دیدی :این آهنگ چند سال پیش خونده شده بود .

4- ًQashqai قشقایی: بخش هایی از شعر افسانه نیما یوشیج هست.که بیت هاش جابه جا شده.
ای فسانه، فسانه خساناند آنان
که فرو بسته ره را، ره را به گلزار
خس به صد سال طوفان ننالد، ننالد
گل ز یک تند باد است و بیمار، بیمار
تو مپوشان، مپوشان سخنها که داری
تو مپوشان، مپوشان سخنها که داری
جز سرشکی به رخسار غم
جز سرشکی به رخسار غم

ای دل من، دل من، دل من
ای دل من، دل من، دل من
بینوا، مضطرا، قابل من
با همه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من

عاشقا خیز که آمد بهاران، بهاران
چشمه کوچک از، کوچک از کوه جوشید
گل به صحرا در آمد، در آمد چو آتش
روز تیره، تیره چو طوفان خروشید
گل به صحرا در آمد، در آمد چو آتش
روز تیره چو طوفان، چو طوفان خروشید

دشت از گل شده هفت رنگه
در شب تیره دیوانه ای کاو
دل به رنجی گریزان سپرده
در دره ای سرد و خلوت نشسته
همچو ساقه گیاهی فسرده
میکند داستانی غم آور
میکند داستانی غم آور

ای فسانه، فسانه، فسانه
ای خدنگ تو را من نشانه
ای علاج دل، ای داروی درد
همره گریه های شبانه
با من سوخته در چه کاری
دشت از گل شده هفت رنگه
دشت از گل شده هفت رنگه

5- Binazir بینظیر :این ترک به صورت دکلمه اجرا شده.شعر اروتیک هست. بعد از شنیدن آهنگ این شمایید که آزادید فک کنین  نامجو تصمیم گرفته پ.ور.ن کار کنه یا اینکه فقط بعضی خط قرمزا رو بگذره و پیشگام این تابو شکنی باشه .به هر حال اگه کارای بعدی نامجو هم همینطور باشه باید رو کاور آلبومش 18+ رو فراموش نکنه .اینجا را هم بخوانید بد نیست . این آهنگ مشکل اخلاقی دارد.

6-Khan baji  خان باجی : فقط لای لای های نامجو و فراهانی و تکه خان باجی مرو قابل فهم بود.


7-Cielito Lindo : در این آهنگ قسمتهایی از ترانه Cielito Lindo  که یک آهنگ اسپانیایی قدیمی است با قسمتهایی از شعر مولوی خوانده شده.
De laSierra Morena,
Cielito lindo, vienen bajando,
Un par de ojitos negros,
Cielito lindo, de contrabando.


Ay, ay, ay, ay,
Canta y no llores,
Porque cantando se alegran,
Cielito lindo, los corazones.

ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من 
 ای دلبر و دلدار من ای مونس و غمخوار من

خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من، ای بحر گوهر دار من

Ay, ay, ay, ay,
Canta y no llores,
Porque cantando se alegran,
Cielito lindo, los corazones

ای شبروان را مشعله، ای بیدلان را سلسله
ای قبله هر قافله، ای قافله سالار من

Ay, ay, ay, ay,
Canta y no llores,
Porque cantando se alegran,
Cielito lindo, los corazones
 ای در زمین ما را قمر ای نیم شب ما را سحر 
 ای در خطر ما را سپر ای ابر شکربار من

Ese lunar que tienes,
Cielito lindo, junto a la boca,
No se lo des a nadie,
Cielito lindo, que a mí me toca.

8- Gladiators گلادیاتورها : بصورت دکلمه اجرا شده .این آهنگ مشکل حکومتی دارد. مراقب باشید سوسک نشوید !

پ.ن  از اونجایی که نامجو در یک آلبوم حمله ای سه جانبه (به شرع و فرهنگ و حکومت ) آغاز کرده آیا باید منهدم شود ؟!viannen_06.gif

وردی که بره ها می خوانند.

همین چند وقت پیش خواندن کتاب " وردی که بره ها می خوانند" رو تموم کردم. کتاب خوبیه.بیانش و سبک روایت داستانش رو دوست دارم .با اینکه کتاب یک موضوع جدی رو بیان میکنه اما طنز رو به هیچ وجه فراموش نکرده.این کتاب بصورت آنلاین نوشته شده ، یعنی نویسنده به مدت چهل شب زیر چشم خواننده ها این کتاب رو نوشته . و اولین رمان فارسی هست که به این شیوه نوشته شده. این  رمان چند داستان از زندگی یک شخص رو با هم روایت میکنه . یکی از این داستانها مربوط به ساخت سه تار جادویی هست که مرد داستان ما سعی دارد با طی چهل مرحله و ساخت چهلمین ساز به این سه تار جادویی دست پیدا کنه اما در مرحله سی و نهم ...

نمی خوام این کتاب رو اینجا نقد کنم یا نظری در موردش بگم ، فقط امتحانش کنید تا لذت خواندن یک رمان خوب  ایرانی رو درک کنید.

"سه‌تار، ساز اختناق است، ویولون ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغضِ فروخورده است انگار؛ طنینِ مخفیِ ترس و شیدایی‌. می‌گویند یک نفر شنونده برایش کم است، دو نفر زیاد. اما دیده بودم حوالی سه صبح که همه‌ی اشباح مدرنیته در خواب‌اند و دیگر نه صدای رفت و آمد ماشینی هست نه صدای دور و درهمِ کارخانه‌ای، چنان رسا می‌شود این صدا که باید خفه‌اش کنی از ترس همسایه‌. دیده بودم که اگر وسیله‌اش نکنی برای رونق ِدکان رازهاش را پرده در پرده باز می‌کند بر تو. آخر، زن است این ساز(از پشت نگاهش کن، موهاش را بافته است انگار) و حساس است همانقدر که هر زنی. قهر می‌کند با تو. راه نمی‌دهد تو را به خودش اگر که نادیده بگیری‌اش. چقدر هم که اهل حسادت است این ساز! وقت‌هایی که بازی درمی‌آورد ساز دیگری بگیر دست‌ات، ببین چطور راه می‌آید با تو. به خود می‌گفتم این صدایی را که نیمه‌شبان بیرون می‌خروشد از این ساز چطور می‌شود شبانه‌روزی کرد؟ چطور می‌شود سه‌تاری ساخت جادویی؟ سه‌تاری که به یک زخمه زرد و سبز و آبی و قرمز کمانه‌ی رنگینی از صدا را بیفشاند توی فضا. دیده بودم این ساز با زبان راز سخن می‌گوید، گفتم از اهل راز شوم مگر نصیبم شود آن سه‌تار جادویی؛ سه‌تاری که در میانه‌ی کار بگوید: «تو ساز نزن، جیگر. خسته می‌شی. تو فقط مرا بگیر توی بغل، خودم می‌زنم برات.» پس لباس نجاران به تن کردم. گفتم دست به ارّه و چوب و تیشه بّرّم شاید مسیح در راه است. تاریکی افتاده بود روی شهر. نگاه کردم به ستاره‌ای در دوردست. «آیا پادشاهانی به اینسو می‌آیند؟» سوز سردی می‌آمد و برگ‌ها روی چمن به جنبشی نامرئی پچپچه می‌کردند. درِ اتاق باز شد و پرستار دیگری داخل شد؛ سپید پوش. و سپیدی اتاق و ملافه‌ها مکرر شد."

"راستش اگر زنده ام هنوز،اگر گه گاه به نظر می رسد که حتی پرم از جنبش حیات،فقط و فقط مال بی جربزه گی ست. می دانم کسی که تا این سن خودش را نکشته بعد از این هم نخواهد کشت.به همین قناعت خواهد کرد که برای بقا به طور روزمره نابود کند خود را:با افراط در سیگار،با بی نظمی در خواب و خوراک.با هر چیز که بکشد اما در درازای ایام.در مرگ بی صدا.بیهوشی؟نه. مرگ در اوج رخوت و بی خبری!چه رویایی از این بهتر برای آدمی بزدل که هزار سال است مرگ شانه به شانه ی اوست؟"